چشم انداز تاریخی تحمیل خشونت وستم برزنان کشور
محمد عوض نبی زا ده محمد عوض نبی زا ده

افغانستان بعد ازاحمدشاه درانی میدان رقابت های خونین حاکمان سدوزاییها ومحمد زاییها  وگروگان اختلافات سیاسی این دوخاندان بودند ، این دوخاندان حاکم چنان در رقابت های خونین وخانمان برانداز گرفتاربود که برای تصاحب قدرت برادر به خون برادر، پدر به خون فرزند وفرزند به خون پدرتشنه بوده است  ، تسلسل نظام خانوادگی بارقابت های خونین ازعمده ترین دلایل برای بدبختی وسیاه بختی مردم افغانستان شناخته میشود که سیاه ترین دوره آن توسط امیر عبد الرحمن به نمایش گذاشته شده اند. برتری خواهی خاندانی و قبیلوی سیرتکاملی این اندیشه درافغانستان از حکومت احمدشاه درانی آغاز میگردد و توسط امیر عبدالرحمن و نادرخان دراوج قصاوت وبی رحمی تمثیل میشود. عبدالرحمن - هاشم خان و محمد گل خان مومند عناصر شناخته شده درتاریخ معاصر افغانستان اند که رفتار ونگرش  برتری خواهی قومی را باتمام توان وقدرت به نمایش گذاشته اند. اما محمود طرزی این اندیشه را آرایش فکری بخشید وظاهرشاه و داودخان آخرین سلسله ء خاندان شاهی بودند که این رفتار ونگرش را دراشکال دیگر تبلیغ وترویج کردند درعصر حاضر، افغان ملتیها و طالبان دو نمونه ی متفاوت ازیک واقعیت میباشد که از دو آدرس متفاوت سیاسی اعمال واندیشه های قومگرائی را به نمایش میگذارند که رفتار آنها مجزا ازتسلسل تاریخ نمی باشد.  مردم افغانستان هیچ گاهی نتوانستند به نام ملت و دارای فرهنگ ملی  واحد عرض اندام نمایند بسیاری ازرخدادی های خونین و خانمان برانداز دراین سرزمین ریشه در نگرش خاندانی و قبیلوی  دارد که حتی اسلام وکمونیزم به عنوان دو باور اعتقادی و اید ئولوژیکی نتوانسته است برآن فایق آید. متاسفانه هنوزهم بصورت یک جریان نیرومند درامتداد حاکمیت دوخاندان سدوزاییها ومحمدزاییها بمشاهده میرسد واین اندیشه به عنوان یک نگرش ، دراشکال متفاوت درتاریخ معاصر افغانستان فرصت تبارز یافته است . زیر تاثیر این  نگریش خاندانی و قبیلوی طی سه قرن اخیر استبداد خونین  و تبعیض قومی  را مردم افغانستان و خاصتا مردم هزاره  بردوش های خونچکان شان حمل نموده است .

در کتب تاریخ سراج التاریخ  نوشته فیض محمد کاتب هزاره و تاج التاریخ  خاطرات امیر عبدالرحمن مستبد قرن در مورد ظلم  جنایات که بر مردم هزاره و بخصوص زنان و اطفال معصوم جامعه هزاره در ز مان حکومت آن امیر خون آشام صورت گرفته است  درین مقاله یاد آوری فشرده بعمل میآید .

در  کتاب سراج التواریخ  از نسل کشی و قتل عام  مردم هزاره، به بردگی گرفته شدن زنان و کودکان این مردم، اسارت 8000 زن و دختر مردم  هزاره در زندان های کابل، صدور فتوای تکفیر هزاره ها و غصب سرزمین های آباد آنان توسط قبایل پشتون در زمان عبدالرحمن مستبد سخن گفته شده است. کتاب " تاج التواریخ که توسط شخص امیرعبدالرحمان جلاد  انشاء و در بردارندۀ خاطرات، آن امیر بی رحم می باشد. در ین کتاب آمده است کسانی که ضد من طغیان کرده اند، باید نابود شوند. سرهای آنها به من تعلق دارد و تمام اموال و اطفال آنها را به شما بخشیدم وباید ملاها هر روز بعد ازادای نمازدرمساجد، درخطابه هایی که برای مردم می خوانند، مردم را علیه هزاره ها تحریک کنند. لشکریان و سرداران امیر که کودکان شیرخوار هزاره ها را به هوا پرتاب می کردند و سپس در هوا با شمشیر دونیم می ساختند و این یکی از سرگرمی های مورد علاقۀ آنان در هزاره جات بود. و از عده ای زنان و دختران هزاره را به اسارت برده در سایر شهرها به کنیزی فروختند عبدالرحمن خون آشام از علمای درباری اهل سنت فتوای تکفیر هزاره های شیعه مذهب را گرفت  بدنبال این فتوا و اعلام جنگ مذهبی، بسیاری از توده ها و قبایل متعصب پشتون، آگاهانه و عامدانه به قصد کسب غنیمت و پاداش اخروی درجهاد مقدس ! علیه مردم بی پناه هزاره شرکت جستند و هرکدام برای رسیدن به مقام " غازی " و دست یافتن به بهشت جاوید، تعدادی زن و کودک اسیر و جنگ زدۀ هزاره را از دم تیغ گذراندند. داستان چهل دختران که  در میان جامعه هزاره  هر محل  حکایتها ی مختص  بخود را داشته است و   یوسف ریاضی نیز  آن را به نظم درآورده است یکی از تلخ ترین مصیبت هایی است که توسط سربازان امیر عبدالرحمن بر هزاره های ارزگان و دیگر مناطق هزاره نشین تحمیل گردیده است. داستان ازاین قرار است، زمانی که مردم ارزگان و دیگر مناطق هزاره جات که  درمحاصره سربازان امیر قرار می گرفتند، دختران و خانمهای جوان به دلیل اینکه در معرض تجاوز سپاهیان امیر قرار نگیرند بصورت دسته های چهل نفری از ارتفاع یک کوه بلند خودها  را بصورت دسته جمعی به زمین می انداختند. و  فعلا  این کوه ها  در مناطق گوناگون هزاره جات بنام کوه های چهل دختران یاد میشوند. هزاره هایی که بعد از تسلط امیر برهزاره جات زنده ماندند، رسمآ به فرمان دولت به بردگی کشانیده شده و زنان واطفال شان در سه بازار مرکزی، کابل، جلال آباد و قندهار درمعرض فروش قرار گرفتند. تعدای کثیری ازهزاره ها جبرآ به تغیر مذهب وادار گردیدند که نمونه های آن در نهرین، قندوز و سرخ پارسای پروان میباشد . عمق این مصییبت هولناک زمانی برای یک پشتون قابل درک ودریافت میگردد که این رخداد تلخ را برعکس فکرکند ولحظه ی خود را به جای یک هزاره بنشاند که قتل عام، اسارت، وبازار فروش بردگی را تجربه کرده است. حکم بردگی هزاره ها درزمان امان الله خان لغو گردید.

 کتاب سراج التواریخ ، از چند رويداد به عنوان تصويری از زنده گی اندوه آميز زنان و اطفال هزاره را  در آن دوره باز گو میکند  سيصدو پنجاه تن مرد و زن و پسر و دختری که فرهاد خان کرنيل، از مردم طغايی بوغا، وغيره مردم جاغوری اسير و دستگير کرده در غزنين فرستاده بود، حکمران آنجا بکابل فرستاد. مردان شان همه بقتل رسيدند و زنان و دختران و پسران شان از بيست تا بيست و يک روپيه بنام کنيزی و غلامی به امر امير عبدالرحمان خان فروخته شدند. پول حاصله از فروش آنها و اسرای بعدی به مصرف دولت رسيد . ، هواخواهان دولت سر سی تن از کشته شده گان مردم  هزاره را  که در ميدان کارزار افتاده بودند، بريده؛ با پنجاه فرد گاو وغيره مال و متاع ايشان که به غنيمت گرفتند در لشکرگاه آوردند  عيال و دختران و پسران سی و نه تن از مردم هزاره دايزنگی و دايکندی را به فرمان (عبدالرحمان خان) اسير راسا در کابل فرستاده محبوس شدند با کسانیکه که پناهنده کوهسار شده بودند، طرح مصاف انداخته و بسياری  را هلاک ساخته سی و يک سر از کشتگان را بريده و نود تن مرد و زن و پسر و دختر را  اسيرگرفته به لشکرگاه بازگشتند .امير سفاک درباب نکاح زنان و دختران هزاره جبر همراه با حيل را در پيش گرفت.هنگامی که سران نيروی نظامی و عمال امير، زنان و دختران هزاره را که مظلومانه شاهد دل آزارترين مظالم بودند، ميان خود تقسيم و نکاح اجباری ميکردند؛ امير برآشفت و فرمان داد که مردان بقتل رسيده، زنان پير به موطن خويش برگردند و دوشيزه گان شان به بزرگان بخشيده شوند. در ضمن آنانی تنبيه شدند که زن و دختر هزاره را نکاح نموده بودند. نبايد پنداشت که امير دلسوزی بکار برده بود، بلکه تعصب جهالت آميز و عمق فاجعه را فرمان منع نکاح و صدور حکمی را همراه داشت مبنی بر خريد و فروش آنها بعنوان کنيز و برده. امير ظالم  امر کرد که اگر ماموران و کارمندان وی زن و دختری از مردم هزاره را به نکاح بگيرد، از کارمندی  دولت برطرف شده و سه سال حقوق دريافت داشته را نيز بسپارد.امير بی رحم  تا تعيين مقام پرذلت کنيزی و برده گی به اجازه خريد و فروش آنها؛ محصول مالياتی نهاد. واگر خود مردم هزار بخواهند، زن و دختر و پسر خود را بفروشند، خريداران به سجل و مهر قاضی و حاکم هرقدر که ميخواند غلام و کنيز خريده؛ ده يک بهای را بدولت به عنوان محصول بدهند. آن مجوز رسمی و حقوقی و شرعی عبدالرحمان خانی سبب رونق کار سپاهيانی گرديد که بسوی منازل خويش بر می گشتند. تجارت با رونقی روی کار آمده بود. هرکدام از سپاهيان چند تن برده و کنيز به بازار آورده و می فروختند. و گويا کسی نمانده بود که يکی دو تن کنيز و برده را مالک نشده باشد.در گزارش ها از خريد و فروش هزاره ها در بدل جو و گندم و جواری، که در خود مناطق جنگ ديده و کابل جريان داشت. باری در باره زندگی انسانهای بينديشيم که زن و فرزند خود را پس از لگد مال شدن کلبه های غريبانه و مزرعه و باغچه کوچک درمعرض فروش می گذاشتند و در باره علل فروش آنها بينديشيم تا دريابيم که در چه وضعيت دشوار و جانگير اقتصادی بسرمی برده اند؟. متعاقب جنگ های ويرانگرانه و تحميلی امير عبدالرحمان خان، هنگامی که آن سپاه از يک منطقه به سوی شهر ديگری رهسپار بودند،  مواد اضافی و غيرقابل انتقال اما چپاول شده را با جبر و فشار به هزاره ها می داده اند و در برابر آن دختران و يا زنان را با خود برده بفروش ميرسانيده اند. دشوار است پذيرفت که برای ادامه زندگی خود، مرد و يا زن پير، فرزندان را به رضا و رغبت به فروش رسانيده باشد. برخلاف می توان پذيرفت که مرد خسته و ذله با آخرين رمق های حيات، با چشمان پر اشک شاهد و نظاره گر صحنه های بردن زن و فرزندش بود. و چنين ظلمی را امير برای مردم آنديار ارزانی کرده بود. اميری که خود فرمان داد تا بکشند و ببرند و بسوزند، ويران کنند و زن و فرزند شان را بکابل بفرستند، از آنجايی که انعکاس چنان ظلم و تعدی بسيار وسيعتر بوده است، در حاليکه حدود ده سال شيره جان مردم هزاره را کشيد و مصيبت های دوامداری را بر آنها تحميل کرد. گرچه کله منارهاي عبدالرحمن میرغضب هنوز،  مردم هزاره را دچار کابوس مي ساخت ولی ملا عمر از جنوب کشور سر برآورد.که ا و میگفت، مردم هزاره سه راه بيشتر پيش رو ندارد؛ ترک افغانستان، سفر به قبرستان و يا هم در بهترين حالت، پرداخت جزيه و زندگي مرگبار فاقد حق سياسي، مذهبي و شهروندي. براي تطبيق همين تفکر ضد انساني، چه خونهايي که از انسان هزاره بر زمين نريخت و چه خانه هايي که طعمه آتش نگرديد. هنوزهم، رنگ سرخ کوي و برزن يکاولنگ، مزاروباميان، خاطرات قتل عام هزاره را در گوش جان و وجدان هرعابري، صدا می نماید.دشمنان افغانستان توانستند بامیان را ويران و جغرافیه اش را تغیر دهند و به زمين سوخته مبدل نمايند ولی نتوانستند هويت و قدامت پايدارش را از هستی ساقط سازند. اگر خواسته باشيم غمنامۀ  یکاولنگ وبامیان را درقالبی موجز بيان نمائيم بهترازاين نمی يابيم که تقريری کهن را به عاريت گرفته و بگوئيم که طالبان آمدند و كندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند .نهدام  و تخریب تندبس های  بو دا  این آثار گران بهای فرهنگی و با ستا نی افغانستان وجهان بوسیله رژیم  بنیا گرای طالبا ن درحقیقت اقدام ضد ملی ترور و نابودی  افتخارات تاریخی وفرهنگی جامعه هزاره - افغانستان وجهانیان بوده که بدین وسیله آنان خواست تا آ ثار گرانبها ی باستانی که از لحاظ چهره و ساختمان فزیکی شباهت های نژادی و ظاهری را باچهره وقیافه ء مردم هزاره ثابت میساخت منهدم وتخریب کرد. بزعم  طالبان تا از قدامت تاریخی  سه هزار ساله جامعهء هزاره در افغانستان کنونی  و بومی بودن این گروه قومی جلو گیری  کرده باشد.

خشونت و جنایات ضد  زنان کشور و بخصوص زنان مردم هزاره  در تاریخ و مناسبات اجتماعی گذشته ریشه  داشته  که قابل تأمل عمیق می باشد؛ ولی در اثر تداوم  حاکمیت های قبیلوی- که نه تنها کوچک ترین بار خشونت را از بالای زنان نکاسته، بلکه لایه های آنرا نیز هرچه بیشتر ضخیم تر نموده اند بر اساس حاکمیت سنت های خرافاتی درجامعه جنایات که بالای زنان و دختران خاصتا در روستاهای دوردست کشور صورت می گیرند؛  نهادهای حقوقی و مدنی بدان دست رسی نداشته و نزد مقامات دولتی پنهان می مانند.در زمان کنونی نه تنها آمار خشونت و جنایات ضد انسانی علیه زنان و کودکان خردسال افزایش چشمگیر نموده  است  اگرنهادهای دولتی و جامعه مدنی اگر برسرعقل نیایند، از قانون مدنی و نهادهای حقوقی اطاعت نکنند؛ بحران کنونی افغانستان را ازاینهم بیشتر گسترش خواهند داد. جلوگیری از خشونت و جنایات ضد انسانی که همه روزه در حق زنان، دختران جوان و اطفال خردسال رخ می  دهند، از وظایف اساسی دولت کنونی افغانستان می باشد.  باید دولت افغانستان و تمامی دستگاههای مجری قانون بایستی در برخورد قانونی و رسیدگی جدی به جرایمی از این گونه به طور قاطع و سریع عمل نمایند. و خانواده‌ها باید به نیازهای عاطفی و شخصیتی فرزندان‌شان توجه و رسیدگی داشته باشند تا با چشم باز و گوشهای پر و اشباع شده از محبتهای پدرانه و مادرانه در اجتماع حضور پیدا کنند. از همه اولتر، زمامداران کشور که متصدی اداره‌ی جامعه می‌باشند، باید اقدامات شان مقطعی و گذرا نبوده و با قاطعیت  در تطبیق قانون  احساس مسولیت نمایند. تضاد های قومی، تفرق مذهبی، جدا افتاده گیهای اتنیکی، وهویت چند پارچه قومی ازجمله معضلات پیچیده ای است که باید برای حل این معضلات گزینه ها و راهکارهای منطقی فراهم گردد.

 

رویکرد ها   

 

  -سایت کاتب هزاره زیرعنوان بازتاب های ستم بر زن هزاره، در سراج التواريخ نویسنده :- نصير مهرين.

 -سایت کابل پرس زیرعنوان  فرهنگ قبیله بستر تولید بحران! نویسنده :- فرشته حضرتی.

 -سایت کاتب هزاره زیرعنوان جنا یت ضد انسانی و خا نما نسوز علیه زنان نویسنده :- سخی ارزگانی.

- وبلاک دایکندی زیرعنوان - روند روبه تزاید تجاوزات جنسی در کشور  نویسنده :- سلمانعلی ارزگانی

- چندین مقاله زیرعناوین گوناگون نشر شده در سایت های آریائی و آریانانت نویسنده :-  صاحب این قلم .

- یا دداشت های شخصی صاحب این قلم . 21       - ماه – دسامبر – سال – 2008 – میلادی


December 21st, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي